متین خان

لحظه تولد ساعت 8:20 روز چهارشنبه 27 خرداد 1388 مکان: تهران- بیمارستان آتیه پزشک جراح: خانم دکتر کاظمی قبل از ساعت 8 مامان زهره لباس مخصوص عمل رو به تن کرد و به اتاق عمل رفت و لحظات حساس برای ما شروع شد. من (بابا سعید) به همراه مادرم، مادر و خواهر زهره جان پشت در اتاق عمل بودیم. عده ای دعا می خواندند. من آرام بودم. بعد از نیم ساعت به ما خبر دادند که بچه به دنیا اومده و حال مادر و بچه مساعده. همه خدا رو شکر کردیم. بعدش  من اجازه یافتم برم پیش متین و با دیدین متین در لحظه اول احساس بسیار عجیبی داشتم که تا به آن موقع برام پیش نیامده بود. احساس مسئولیت دو چندان داشتم و عهد بستم که آنچه در توان ...

...

...

fdf   ...

    ...

اولین روز مهد به دلیل جابجایی منزل و دور شدن متین از مامانی مجبور شدیم متین رو به مهد بسپاریم. اولش برامون سخت بود هم ما و هم متین. بعد به مرور متین و ما مهد رو پذیرفتیم. این رو هم بگم متین از همون روز اول تو مهد شاد و سرحال بوده و تو این دو سه ماهه اول ما متوجه شدیم متین رفتارش فرق کرده و اجتماعی تر شده. اینجا هم ٢تا عکس روز اول مهد رو گذاشتیم که مربوط به ١٢شهریور٩٠ است.   ...

تصویر زیر نمودار وزنگیری متین طی یکسال اوست. اگر کمی با اکسل آشنا باشید، شما هم می توانید نمودار وزن فرزندتان را ایجاد کنید و از روی تغییرات آن متوجه نحوه رشد دلبندتان باشید. پدرو مادر عزیر در صورت نیاز  با دادن ایمیلتان و گذاشتن پیام، فایل اکسل برایتان ارسال می شود. ...

اولین کلماتی که متین به زبان جاری کرد خیلی مفهوم خاصی نداشت. اما بعضی کلماتو مثل ماما و بابا را زود یاد گرفت و به کار برد. کلمات دیگه: ما (ماست)- ما (همه حیوانات)- دده (بیرون از خانه)- ددا (زهرا)- مو دش (دست) - پا (متین این دو تا کلمه آخر رو جدیدن و حدود 1هفته پیش (3 اسفند) یاد گرفته)  

امروز 7 بهمن 1389 ما (زهره و سعید) مامان و بابای متین از امروز قصد داریم تا خاطرات زندگی با تنها فرزندمان و امید زندگیمان را درج کنیم و لحظات ماندگار متین را ثبت کرده و  از نظرات خوانندگان برای تربیت بهتر متین بهره ببریم. این دفتر خاطرات برای همیشه ثبت خواهد ماند تا به امید آنکه سال ها بعد، متین بخواند آنچه را که بر خودش گذشته. منتظر مطالب بعدی باشید. ...